2009/08/11

#455

انگاری خدا عقد بازجو ، متهم را هم در آسمانها بسته است !
.

در راستای اینکه هر گونه ارشاد اغتشاشگران باید حتماً شرعی باشد و در راستای اینکه همه چیز از نظر شرع زنانه مردانه دارد و لذا ارشاد در واحد برادران و خواهران با دسته و تا دسته انجام میشود و نیز در راستای اینکه در هر انقلابی بعد از پیروزی ، مبارزان به شرح سرگذشت خود در دوران مبارزه میپردازند در اینجا متن مصاحبه ی ما با یکی از خواهران مبارز در آینده ای نه چندان دور در زیر می آید . به جهت حفظ حجاب اسلامی این متن با نود و نه و نیم درصد سانسور آورده شده و جا دارد تا افراد بی حیائی که آنرا میخوانند اولین چیزی که به ذهنشان رسید بگذارند داخل پرانتز .

ما : لطفاً نحوه دستگیری خودتان را بفرمائید .
خواهر انقلابی : من در روز (...) برای حمایت از دخترانی که (...) شده بودند به نشانه ی مبارزه با (...) از خانه بیرون آمدم . در میدان هفت تیر فاطی (...) و عاطی (...) که از خواهران (...) بسیجی بودند را دیدم . چندتا از برادران بسیجی که به (...) زل زده بودند آمدند جلو و با اشاره به (...) پرسیدند شما برای (...) آمدی اینجا ؟ بنده اول از خجالت مردم ولی بعد (...) منرا گرفتند و به زور سوار یک ماشین که برای (...) بود کردند . در طول مسیر خواهر (...) قلمبه اول با مهربانی (...) را بمن نشان داد . بعد یک خواهر دیگری به (...) یکی از برادران اشاره کرد و گفت اگر میخواهی برگردی خانه یا (...) یا (...) . من لبهایم را گاز گرفتم و (...) در دست در حالیکه مشتهایم گره شده بود تصور کردم که (...) .

ما : لطفاً بفرمائید بعدش چی شد ؟
خواهر انقلابی : بعدش منرا بردند (...) و یکی از همان خواهران گفت من خودم اینجا اینقدر (...) که (...) کلفت شده . گفتم مگر اینجا جای (...) و (...) و خدای نکرده (...) است ؟ گفت نخیر اینجا کهریزک است که به (...) معروف است . بعد خواهر (...) کپک زده آمد منرا برای (...) بردند (...) . بنده در طول مبارزاتم همچین چیز (...) ی ندیده بودم . گفتم نا مسلمانها خواهر مادر خودتان مگر (...) ندارد ؟ منرا یک فص کتک زدند و با جوراب خواستند منرا خودکشی بکنند . گفتم مرگ با جوراب بهتر از (...) با (...) است .

ما : لطفاً مگه آنجا صاحب نداشت ؟
خواهر انقلابی : چرا اتفاقاً خود صاحبش یک آقائی بود که در بچگی (...) بود و خوب (...) بلد بود . بعداً در (...) خواندم که نوشته با (...) ها بشدت برخورد خواهد شد . رفتند (...) را آوردند و منرا برای بازجوئی و (...) بردند به (...) . آنجا گفتند شما چون به نشانه (...) آمده بودی بیرون پس الآن (...) تو را (...) می کنیم . بعد رفتند برادر انقلابی (...) را که الآن وزیر کشور است آوردند گفتند حواست باشد که تو اینرا (...) . از او امضاء گرفتند که او منرا (...) و او بعداً در دادگاه به (...) و (...) و خدا به دور (...) با حمایت (...) اعتراف کرد .

ما : بی زحمت قبل از اینکه شما را ببرند (...) خودشان بی (...) آنجا چیکار میکردند ؟
خواهر انقلابی : سوال (...) ی پرسیدید . آنها اصلاً (...) را برای (...) ساخته بودند . بعد که خرابش کردند تمام (...) ها گفتند شهر نو خراب شد . قبل از آنهم آن افراد در (...) به همان (...) مشغول بودند که عمدتاً در کلانتری ها مستقر بود . ظاهراً گشت ارشاد و (...) هر کسی را دور میادین (...) میکرد میبردند (...) . در (...) به برادران کافور میدادند به خواهران قرص (...) . چندتا (...) هم برای خودشان داشتند که روزها دستشان برای دعا بالا بود شبها (...) شان برای (...) میرفت بالا . در (...) قانون (...) برعکس است اینطوری که چندتا (...) با یک (...) میرفتند روی (...) .

ما : لطفاً بفرمائید شما چطوری آزاد شدید ؟
خواهر انقلابی : ما بعد از (...) هرگز آزاد نشدیم . چندتایمان را با (...) خودکشی کردند چندتای دیگر بعدش برای (...) رفتند در (...) و (...) کاره شدند چندتای دیگر هم که انقلابی تر بودند بخاطر (...) شدن مبتلا به (...) شدند . خوب یادم است که یک شب یکی از خواهران انقلابی در (...) از شدت (...) داشت (...) میشد و دکتر زندان اصلاً (...) ش هم حساب نمیکرد . چندتای دیگر هم که بیشتر برده بودند (...) از (...) و (...) و روم سیاه (...) مورد (...) روم به دیوار (...) . منرا هم کشتند !