2009/09/28

#498

نزن آقا جان ، نكن ، نگو ، آي ي ي : دانشگاه باز شد باز !
.
به فضل الهي دانشگاه باز و مموتي متواري شد . اين اقدام بجا و شايسته در حالي صورت گرفت كه هيچكسي هيچ پيامي براي هيچ جائي نفرستاد . گفته ميشود چنانچه قرار بود بجاي ليسانس عمامه بدهند همين الآن كه داريد اينرا ميخوانيد رهبري در حال پيام رساني بود . در اين بازگشائي گرم تعدادي از دانشجويان گمنام امام زمان كه هميشه براي بالا رفتن از ديوار و پرتاب تخم مرغ و كفش حضور دارند ولي سر كلاس درس هيچوقت حضور ندارند متاسفانه غيبت داشتند . يك منبع آگاه ضمن ابراز نگراني از وضعيت تحصيلي اين عزيزان از احتمال رابطه اين افراد با شزن و مرد نامرئي خبر داد . گفته ميشود در تمام دنيا دانشگاه كه باز ميشود همه از راهپيمائي مي آيند مي نشينند سر كلاس اينجا همه از سر كلاس بلند ميشوند ميروند راهپيمائي ميكنند . هنوز هيچ منبعي تائيد نكرده كه آيا اينهم از دستاوردهاي سفر نيويورك است يا دستاورد سفر به يكجاهاي ديگر ؟

به همين مناسبت كامي دانشجو كه از حيث فاميلي هنوز دانشجو است ولي كلاً دكترا هم دارد گفت من غلط كنم برم دانشگاه . بطوركلي در جمهوري اسلامي وزرا همه جا راحت ميروند جز همانجاهائي كه وزيرش هستند . كامي كه يك انتخابات تحويل داد يك وزارت جايزه گرفت و بيست و پنج تا وزير علوم در انگليس و بقيه جاها اگر بگيرند خشتكش را درمي آورند افزود اگر كاري داشتيد شما تشريف بياوريد . همچنين مموتي تمام دانشجويان جهان را براي گفتگوي گرم و صميمانه به يك جائي بيرون دانشگاه دعوت كرد . وزارت گفتگوي صميمانه افزود شرمنده ، مموتي فقط براي نماز جمعه ميتواند برود دانشگاه . قرار شد تعداد بيشماري از دانشجويان كه همه شان هميشه در كفش و تخم مرغ پراني ديده ميشوند بخوبي با مموتي ديدار گرم و صميمانه كنند . احمدي نژاد آمادگي خود را براي پاسخگوئي به سوالات دانشجويان امريكائي در اين جلسه اعلام كرد .

در همين راستا تعداد خيلي كمي دانشجوي راستكي كه متاسفانه هر كاري كرديم آخرش وارد دانشگاه شدند امروز بطور شاياني سال تحصيلي جديد را راهپيمائي كردند . حركت اين افراد كه بين دو تا يك نفر بودند ولي تمام محوطه مجموعه پرديس را تصرف كرده بودند از پيارسال توسط سرويسهاي جاسوسي واقع در اينتليجنت سلف سرويس برنامه ريزي شده بودند . يكي از اين دو نفر كه هنوز دستگير نشده ولي كاملاً فيلمبرداري شده درحاليكه بجاي تسبيح كلاسور دستش بود به مناسبت سال تحصيلي جديد يك چيزهائي هم در مورد ندا و اينا گفت كه ما چون داشتيم فرار ميكرديم دقيقاً نفهميديم كه چي . اينجانب هرگونه حضور فيزيكي و شيميائي خودم را امروز آنجا تكذيب نموده درست در همان ساعت با فرهاد داشتيم تلفنی درباره آینده مان حرفهای خوب خوب میزدیم ! (خيلي نامرديد اگر جريان فرهاد را به مامانم بگوئيد خيلي بمن اعتماد داره !)