2009/12/15

#593

كسی كه توی زندان وبلاگ می نويسد بيرون سكوت نميكند آسد ممل آقا !
.
قربان سكوتت بروم كه اينروزها از فرياد ما بلندتر است و هيچكس هم نميشنود . البته به صرفش كه باشد مي شنود . آخر الآن كه ديگر زنداني نيستي كه جيغ و هوار كشيدن براي تو آدم را بكند توي بوق . بيرون بوق هم كه خبري نيست برادر جان بگذار همان توي بوق بمانيم ما . آنطور كه من ديده ام هر جنبشي دو چيز را حتماً لازم دارد : يكي رسانه كه شكر خدا خودمانيم و غير قابل توقيف . عين مارمولك شده ايم آسد ممل آقا هر طرفمان را كه ميزنند از يك طرف ديگر درمي آئيم . يكي ديگر هم شيپورچي ! البته تا اعلمي و چندتا ميخچه قارداش هشت سيلندر هوادارش هست از اين بابت جنبش كاملاً تامين است ...

ميدانم و خودت هم در طول زمان نشان دادي كه آنقدر مشتاق وبلاگت هستي كه خاموش گذاشتنش هزارتا معني بيشتر از معمول ميدهد . آنقدر مشتاقي كه وقتي عزيزت را از دست داده بودي فوري دويدي آمدي توي صفحه . آنقدر مشتاق كه همين از زندان كه بيرون آمدي همچي ماچمالي ات با نزديكاني كه از تو دور شده بودند و دورهائي كه آمدند بتو نزديك شدند تمام كه شد باز هم اول از همه پريدي آمدي توي صفحه . تازه قول هم داده بودي كه زير حرفت نزني و از اين آتش ها نسوزاني . بمن چه خودت گفتي ! عطريانفر هم شاهد است ! اصلاً چه ميگويم ؟ تو آنقدر مشتاق وبلاگت هستي كه توي زندان هم تا از جكوزي مي آمدي بيرون فوري مي نوشتي ! باز هم بمن چه ، خودت همانموقع اينقدر توي وبلاگ از زندان تعريف كردي كه آدم فكر ميكرد اشتباهي برده اند هاوائي . فقط يك كمي لاغر شدي كه آنهم طبيعي است . فكر آدم كه باز ميشود وزن آدم كم ميشود ! چرا اينجوري نگاه ميكني خودت توي تلويزيون گفتي فكرم باز شده الآن ! حجاريان هم بود !

بنويس آسد ممل آقا بنويس . بنويس از باد و مباد و تا هرچه بادا باد . بگذار نوشتنت هزارتا معني بيشتر از ننوشتنت بدهد . بگذار تا كه هستي خودت معني كني نوشتنت را . نگذار كه "ننوشته هايت "براي نگهداري دست غريبه ها بيفتد همين حالا "نوشته هايت" را خودت نگهدار باش . خدا هم تا كه قرآن را نوشت گفت خودم محافظتش ميكنم دست خر كوتاه ! هر چند كه همين حالا شاخ شمشاد خودش هم هست و باز دست خر بلند است . ميدانم كه آنقدر هنرمند هستي كه چگونه ننوشتن را هم با نوشتنت معني كني . هنرت را به رخ بكش آسد ممل آقا ، بنويس ...