2009/12/20

#601

مردم ديدم كه زير نگاه سگان جمع شدند و شمع سوزاندند ...
.
چه سگهاي خوش استيلي دارد ولايت . اكثراً 150cc ، تريل ، قرمز و مشكي . از نه و نيم شب كه تجمع رسمي شد قلاده ها هم ول شد و سگان آمدند . هر كه را ديدند و توانستند زدند كه چرا عزادار كسي است كه سگبان دوست ندارد . فايده نميكرد . مثل هميشه هر جا كه سگان هار ولايت قلاده پاره ميكردند مردم جاي ديگري گوشه ميگرفتند . بازار شمع سوزاندن هم داغ بود . روي پستهاي برق و مخابرات را سقاخانه ميكردند با شمع . شعله شمعها انگار كه سگان را بد مي سوزاند كه بعد از تاراندن مردم به شمعها هم حمله ميكردند . اين سگان از شعله يك شمع ما هم مثل سگ ميترسند ...

شرق به غرب ميرداماد از ميدان محسني را بستند . سر هر چهار راهي استخواني انداختند تا سگان جمع باشند . پيش از آن مردم چنان ترافيك سبزي برايشان ساختند كه نه جاي سوزني . همه هم فقط آنجا بودند براي هماني كه قرار بود باشند . و نه هيچكسي و نديدم حتي يك كس را كه بي جهت آمده باشد . دستهاي همه به V بالا و بوق ماشينها كه هر سگداني را ميلرزاند . هر جا كه ميشد مردم با "عزا عزاست امروز" جمع مي آمدند . هر جا كه بيشتر ميشد ميرحسينشان را هم صدا ميكردند . تكبير ميگفتند و براي ديكتاتور سگبانشان پيام ميفرستادند . تا حدود 11 شب وقتي كه بودم وضع همين بود . دست اين مردم نجيب را بايد بوسيد كه خسته هم نميشوند ...

و اين تازه اول راه بود ...