2009/12/31

#624

وَلله اين خانمها كه ديروز ديدم يك جوريم شد؛ حس غريبى بود !
.
رهبرا ! ايندفعه راستكي ما را هم فدائي كردي . بعد از شش ماه از اعمال شنيع خود توبه كرده بوديم ده كيلو لاغر شديم به قصد قرب الهي تصميم گرفتيم در تجمع خودجوش ديروز شركت كوبنده كنيم دروغ چرا يك سانديس مفتي هم بخوريم . آخر تا قبل از اين ما سانديس مفتي فقط در انتقال خون خورده بوديم . آنهم چون خونمان اين مدت بسكه چيزهائي ديديم كثيف شده بود نسلهاي بعدي را آلوده ميكرد ازمان خون هم نميگرفتند . خواستيم قطره اي باشيم در اين درياي خودجوش كه از اداره آورده بودي . خواستيم با خداي خود عهد ببنديم كه ديگر پا به گناه نگذاريم يكوقت بگيرد خشتكمان را پشت و رو بكند بكشد سرمان . وقتي بخشنامه آمد هزار مرتبه بطور خودجوش گفتيم التوبه التوبه التوبه (فارسي اش مقبول نمي افتاد) خدايا بارالها شر دور بلا دور ، يه تف اينور يه تف اونور گناهانمان ببخش .

اماما ! ديروز وسطهاي التوبه بوديم كه ناگهان اتفاق جديدي برايمان افتاد كه قبلاً در تجمعات عده قليلي كه بوديم نيفتاده بود . چشم خواهري يك هلوهائي ديديم پلاكارد بدست هر كاري كرديم باب گناه باز نشود آخرش شد . گفتيم خدايا تو ما را انگار گير آورده اي . آمديم كه از اين گناه دربيائيم زرتي افتاديم وسط يك گناه ديگر . تازه ما هم نيفتاديم ، ديروز گناه خودش هي مي آمد توي بغلمان . عكس جنابعالي را هم همچي به يك جاهائيش چسبانده بود آدم هي دلش ميخواست برود تمثال مباركت را ماچ بكند . هي دلش ميخواست به عكس حضرتعالي دست بكشد . هي ميخواستيم تو را ولو از روي عكس لمس بكنيم . دست خودمان نبود . هر كاري كرديم ديديم مقصود توئي كعبه و بتخانه بهانه !

قائدا ! حالا ننه مان تصاوير مربوطه را از تلويزيون ديده ما را عاق نموده ميفرمائي چه كنيم ؟ گفت تو رفته بودي توبه كني يا خانوم بازي ؟ تلويزيون هم كه رحم نميكند ديروز تابحال تصاوير را دو هزار دفعه نشان ميدهد . هرچه كانال عوض ميكنيم باز ما را در حال بوس كردن تو در آنجاهاي خانم نشان ميدهد . همين يك كارمان مانده بود . بي زحمت حالا كه توبه نكرده عاق شديم رفت آب كه از سرمان گذشته ديگر فرقي نميكند ، يك تجمع خودجوش ديگر بخشنامه بفرما برويم داروخانه براي تجمعات بعدي يك فكري هم براي اين انزال زودرسمان بكنيم !