2010/02/11

#671

اگر قرار به هورا کشیدن باشد اوف ! اصلاً شاهکار بود امروز !


برادر من ! پاره کردن عکس این مادرسگ مال امروز نبود . اینکار را هر روز دیگری همه جا می‌توانی بکنی . شعار دادن در مترو کاری نبود که دو ماه نگه داشتی برای امروز . البت که یک کار معمولی که باید هر روز انجام بشود وقتی نشود می‌شود یک کار قهرمانانه در روزی که یک دنیا بدون حتی یک استثنا نشسته که شما را تماشا بکند . اگر اینها و امروز کار بزرگ بود پس من به روز عاشورا چه بگویم ؟ چرا دنبال بهانه بگردیم که پلیس زیاد بود ، بسیج زیاد بود ، سپاهی زیاد بود . مگر روزهای دیگر زیاد نبود ؟ مگر عاشورا سر هر کوچه ای یک پادگان نیرو نگذاشته بودند ؟ مگر از نه صبح وحشیانه نیفتادند به جان ملت ؟ بابا من دارم فقط دیده‌های خودم را عیناً نقل می‌کنم نه چیزی را که کسی بیاید برای من تعریف بکند . روز عاشورا آخرش چه شد ؟ جمعیت بقدری وحشتناک زیاد بود که ضد شورش بجز تماشا کردن چاره دیگری نداشت . بدبختها تا همین امروز لرزیدند که اگر 22 بهمن هم همین بشود چه خاکی سرمان بریزیم ؟ پس امروز چه شد ؟ ها ؟ نظام ترسید که دو هزار نفر در بلوار فردوس تجمع کرد ؟ کروبی قهرمان باز هم کتک خورد ؟ اینها برای شما خبرهای خوب است ؟

می‌گویند ما رسانه نداریم . هشت ماه است که رسانه مگر چیزی غیر از همین صفحات ماست ؟ و مگر چیزی بجز همین صفحات ما چشم دنیا را گرفته ؟ به این مدت کدام از خبرگزاریهای دنیا آمدند حتی یک خبر از تجمعات بعد از انتخابات را از رسانه‌های حکومت نقل کردند ؟ همه‌اش گزارشهای ما بوده و تصاویر ما . مگر چیزی بجز همین گزارشها چشم دنیا را گرداند بسمت ما ؟

چقدر دنبال هورای کاذب باشیم برای خودمان ؟ چقدر دوست داشته باشیم عین قهرمانها بشینیم قربان کارهای نکرده خودمان برویم ؟ چرا اگر من الآن اینجا بیایم آفرین و درود کاذب بفرستم هزارتا قربانم بروند و اگر بگویم بد کردیم ، خطا رفتیم ، اشتباه کردیم بشوم رسانه دولت ؟ ساندیس خور هم که شکر خدا در فیس بوک شدیم . نه برادر اگر امروز می‌زدند هزار نفر را می‌کشتند هم برای من قهرمانی نبود . هیچ انتظار احمقانه‌ای هم نبود که تهران همین امروز سقوط بکند حکومت بیفتد دست ما . تهران همان روز عاشورا یکبار سقوط کرد و به چشم خودم دیدم . عصر هم شهر را بی ادعا دادند تحویل صاحبش که ریخته‌های ما را جمع بکند برای صبح فردا . مگر نمی‌گویند نوکر ما هستند ؟ خب دادیم نوکری بکنند ! ولی امروز ما حتی آنقدر نبودیم که به چشم خودمان بیائیم . البته اگر چشممان دوست داشته باشد واقعیت را آنطوری که هست ببیند نه آنطوری که دلش میخواهد باشد .

حالا و مهمترین صبح سبزمان شد اینطوری نشسته‌اند می‌گویند بعد از ظهر مال ماست . بابا جنگ واترلو نیست که تا ظهر یک برنده داشته باشد بعد از ظهر برنده‌اش فرق بکند . 22 بهمن فقط یک روز بود که حالا ساعت شش و نیم عصر است و تمام شد . یکروز که بطرز فجیعی به ضررمان تمام شد . یکروز و مهمترین روز هشت ماه گذشته‌مان که مفت و مسلم دادیمش به حکومت . یکماه را خود من فقط نشستم‌ اینجا رجز خواندم که مثل قبلترها به سر سوزنی نشود اینکه بعداً بگویند اگر تو و امثال تو بما ماشالله ماشالله گفته بودید روحیه‌مان خوب می‌شد شاهکار میکردیم .

هورررررررررررررا به این گلی که کاشتید . آبش بدهید پژمرده نشود . سخت بود کاشتن همچین گلی . عین یک دروازه خالی که از نیم متری بشوتی بیرون استادیوم . سبزها کار سختتر را خیلی باشکوه انجام دادند . تبریک !