2010/08/01

#797

جنبشی که از داخل زندان ادامه دارد ...


شکر خدا آنهائی که خیلی نگران جان و مال مردم بودند به نتیجه رسیدند و الآن جان و مال مردم در بیرون زندانها کاملاً محفوظ است اینهائی هم که داخل زندان هستند و الآن از فرط وخامت احوال بخاطر اعتصاب غذا کارشان به بیمارستان کشیده و تازه در همان حال تهدید به کهریزک شدن اوین هم می‌شوند علی الظاهر اصلاً مردم محسوب نمی‌شوند که جان و مالشان مهم باشد و کسی بیرون زندان جز بیانیه دادن محض تهدید -وفقط تهدید- افشاء ناگفته‌ها کار دیگری بکند . در حال حاضر جنگ سبزها با حاکمیت از توی شهر و خیابان به توی زندان منتقل شده و چون آدم توی زندان خیلی جا برای مانور دارد درحالیکه توی شهر ندارد لذا گنده سبزها اصولاً ترجیح می‌دهند صف کشی در همان زندان ادامه داشته باشد . نهایتاً آخر ماه یک بیانیه تمیز دیگر صادر می‌شود همه هورا می‌کشند قضیه میرود برای ماه بعد .

حالا لابد الآن طی یک پیام روزانه جدید هیجده‌تا آکسیون جدید تشکیل می‌شود و طی آن قرار می‌شود ملت ایران بطور یکپارچه ساعت نه و ده دقیقه شب بمدت سی ثانیه هر کدام سه تا لامپ خاموش بکنند تا جمهوری اسلامی از درون منهدم بشود و بعدش خبرهای این موفقیت خصوصاً در اصفهان و شیراز و مشهد و مورچه خورت متن پیام بعدی را تشکیل می‌دهد . بچه‌ها توی زندان دارند جان می‌دهند گنده سبزها بیرون زندان سر لحاف ملا همدیگر را جر می‌دهند . همه چیز واو به واو حکایت همان پادشاه است که گوزیدن را ممنوع کرد ...

البته من الآن بیرون گود نشسته‌ام می‌گویم لنگش کن و اصلاً اگر راست می‌گویم باید برگردم ایران خودم بروم لنگش را بگیرم و اگر راست‌تر می‌گویم پس چرا جانم را برداشتم در رفتم و کلاً از وقتی که آمده‌ام بیرون دارم یک حرفهائی میزنم که آدم شاخ درمی‌آورد درحالیکه آرشیو صفحه‌ام همین بغل دست این نوشته موجود نیست و کسی نمی‌تواند برود ببیند که توی ایران که بودم و از نزدیک که همه چیز را می‌دیدم چطور تمام وجودم می‌سوخت و همینجا در همین صفحه فریاد می‌کشیدم و تازه الآن اینجا شاید بخاطر اینهمه رنگ و زلم زیمبو از فرط بی‌غیرتی آرام هم شده‌ام . اُسکل به من می‌گویند که خارج از ایران با اینهمه مکافات و نیاز حرف که میزنم به اینش فکر نمیکنم که اینجا ریشه منرا خواهند زد و به همین راحتی ...