2010/08/18

#804

محمدرضا جلائی پور ... شاد !


قول داده بودم هر کدام از بر و بچ که آزاد شدند یکی دو قسمت خبر و گفتم گفت کیهان بنویسم برایشان . همین کار را میکنم حالا :

گفتم : شنیدی جنبش سبز کاملاً نابود شده هیچ کاری نمیتواند بکند کلاً ؟
گفت : آره . محمدرضا جلائی پور هم به همین دلیل آزاد شد و جنبش سبز کاملاً از بین رفته و تو خیلی بامزه هستی و ها ها ها !
گفتم : لابد الآن همسرش فاطمه شمس یک نامه دیگر به مرتضوی می‌نویسد و اعتراف میکند که جنبش سبز کلاً نابود شده .
گغت : آری آری و خود فاطمه شمس هم عین محمدرضا المپیادی و در نتیجه جاسوس بود ولی چون اتوبوسش ته دره نرفت کلاً تو خیلی طنز خنده آور می‌نویسی و من حالتی دارم الآن که ها ها ها !
گفتم : این محمدرضا پسر همان حمیدرضا جلائی پور جاسوس اسرائیل است که ما زورمان به بابایش نرسید خودش را گرفتیم و همسرش پارسال به حداد عادول هم نامه نوشته بود گفته بود آخرتی هم هست و این جمله‌ی من خیلی طنز زیاد تویش داشت .
گفت : ها ها ها ها ها ! من الآن بخاطر خنده احساس شاش در خودم می‌نمایم و حداد عادول را خیلی خوب اومدی .
گفتم : محمدرضا پارسال می‌خواست برود استعمار پیر انگلستان که برای جاسوسی بقیه درسش را در دانشگاه بخواند و ما در فرودگاه دستگیرش کردیم و توانستیم جنبش سبز را کلاً منتفی بنمائیم .
گفت : آری آری . یارو بچه باز بود رفت مشهد پابوس امام رضا گفت یا امام رضا توبه توبه ، من دیگه بچه بازی نمیکنم . وقتی داشت برمیگشت سوار اتوبوس شد اتفاقاً صندلی‌اش افتاد بغل دست یک بچه خوشگل تر تمیز . هی گفت لا اله الا الله ! آخر دید نمیشه یواش یواش وارد عمل شد قم که رسیدند جلوی حرم حضرت معصومه برگشت گفت یا حضرت معصومه ؛ به داداشت بگو اون جریان که صحبت کرده بودیم کلاً منتفیه !