2012/06/11

#1162

بالا رفتیم ماست نبود ولی جنبش ما راست بود !

عکسهائی که با یک گوشی موبایل قراضه ثبت شد ، شاید برای انتشار در امروزی که سه سالگی جنبشمان باشد ...

مردم هنوز در شوک اعلان نتایج انتخابات بودند . بدبین‌ترین آدم‌ها هم هرگز نمی‌توانستند چنین نتایجی را باور بکنند . بعضی‌ها از همان شب قبلش به مقابل وزارت کشور آمده بودند . خیلی‌های دیگرهم بدون اینکه قراری با دیگری گذاشته باشند ، عصر که شد به خیابانهای منتهی به میدان فاطمی سرازیر می‌شدند .

با آغاز خشونت نیروهای ضد شورش مردم خشمگین هم به واکنش برآمدند . اولین اتوبوس که تمام سرنشینان و حتی راننده‌ی آن داوطلبانه پیاده شده بودند ، در آتش سوخت تا اولین دود کودتا به چشم کودتاچی برود . راننده موقع تحویل اتوبوس گفت : لااقل منرا بزنید تا اتوبوس را به زور تحویل داده باشم !

اولین شیوه‌های اغتشاش آرام آرام کشف میشد . بعدها بعضی‌ها گفتند «خشونت» . خشونتی که مانع هجوم وحشیانه‌ی موتورهای ضد شورش و اثر گاز اشک‌آور بشود من هنوز هم مخلصشم !

موتوری‌ها نقش بسزائی در انتقال آسیب دیدگان ، از خط مقدم به پشت جبهه داشتند . دسته دسته به میان مردم می‌رفتند ، یکی دو نفر را ترکشان سوار می‌کردند و بلافاصله دور می‌شدند .

حضور مردم ادامه داشت . ضد شورش ملت را از خیابان‌های انقلاب و آزادی رانده بود و خیلی‌ها به اینجا در خیابان ستارخان رسیده بودند . تقریباً همه قرار گذاشته بودند که خشونتی رخ ندهد ولی در عین حال قبل از رسیدن نیروهای ضد شورش دو ماشین در میدان توحید چپه شد و در آتش سوخت . پمپ بنزین شادمان هم دقائقی بعد بدلیل نامعلومی (!) آتش گرفت و یک چیزی هم از بیخ گوش تصویربردار با صدائی که بوی شهادت می‌داد ویژژژژ رد شد !

این نوشته آنروزها دست خیلیها بود ...

مردم با ماشین‌هایشان راه موتورهای ضد شورش را رسماً می‌بستند و ارتش پیاده‌ی سبز را پشت سرشان پوشش می‌دادند . ترافیک سبز به این می‌گفتند .

تصویربردار سی ثانیه بعد از این عکس در همین محل (سه راه تهران ویلا) مورد اصابت اشک‌آور قرار گرفت و چون لنز در چشمش بود و رسماً هیچ جائی را نمی‌توانست ببیند توسط دیگران به پشت جبهه منتقل شد . وی پس از بهبود نسبی خودش را به برق آلستوم رساند و آنجا نشست حداقل نیم ساعت گریه کرد !

هاشمی رفته بود نماز جمعه بخواند ، خب مردم هم رفته بودند ! چه اشکالی داشت ؟ همان شب تلویزیون ناچار شد حتی خطبه‌های نماز جمعه را هم سانسور بکند : صدای شعارها حتی از میکروفون هاشمی هم پخش میشد !

زنان ، زنان ، زنان و زنان . حضوری که هر روز بیشتر دیده میشد و بارهای بار به چشم خودم دیدم که چطور جلو می‌رفتند و مردان را به جلو می‌کشیدند .

راهپیمایان سواره که هر لحظه قادر به ایجاد ترافیک سبز و بستن راه ضد شورش بودند .

مردم باهوش بودند : موتور هیچ ضد شورشی نمی‌توانست از این پله‌ها بالا برود !

از این دیوارها هم همینطور !

گاهی رسماً حس می‌کردی الآن نصف کره زمین دارد زیر پای مردم می‌لرزد . بزرگترین لرزشهایش روز قدس بود و بعد هم روز عاشورا . کجائی عاشورای 88 ؟

برای این می‌پریدند که مطمئن بشوند کسی طوریش نشده . همینجا ، همین فرانسه هم هر وقت اغتشاش می‌شود همینطوری است ، خودم دیده‌ام صد دفعه !

کی دوباره اینطوری با هم جمع بشویم ... ؟